تا حالا شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه ...؟ خیلی سخته ادم کسی رو نداشته باشه .... دلش لک بزنه با یکی درد و دل کنه ولی هیچکی نباشه ... نتونه به هیچکی اعتماد کنه هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه اخرش برسه به یه بن بست .... تک وتنها با یه دلی که هی مجبورش کنه اونه خالی کنه اما راهی رو نمی بینه سرش رو که بالا می کنه اسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه خیری از اسمون هم ندیده مگه چند بار اشک های شبونه اش رو پاک کرده ....؟ بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زودتر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره ........ خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله .......خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه ....؟ خیلی سخته ادم احساس کنه که خدا اونو از بنده هاش جدا کرده ...... خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درد و دل می کنی داره به حرفات گوش میده یا ..... پرده ی گناهات اینقدر ضخیم شده که صدات به گوش خدا نمی رسه .......؟؟؟
نظرات شما عزیزان: